دل نوشته هایی از مصطفی

دل نوشته هایی از مصطفی

سلام اینبار ک اومدم اینجا دیگ دلم نمیخواست خاطرات گذشته رو بخونم و نخوندم حتی میخواستم این وبلاگو ببندم اما به خودم گفتم نباید گذشته مو بسوزونم حتی اگه انقدر تلخ باشه ک دلم نخواد مرورشون کنم

زندگی من این روزا پرمشغله تر از هروقتی شده ک بخوام روزای بد زندگیمو یادآوری کنم همین مشغله ها زندگیمو شیرینتر کرده. مامان همه ش از من گله میکنه ک چرا طرفش نیستم و نمیفهمه ک دیگه نه حوصله ی دعواهاشونو دارم نه دلم میخواد چیزی بدونم . من فقط دنبال اهداف خودمم. اینکه خودمو بتونم از باتلاقی ک اونا برام درست کردن بیرون بکشم. و اینکه هیچوقت اشتباهاتشونو توی زندگیم تکرار نکنم

خیلی سخته وقتی داری میری مسافرت مامان و بابا باهم دعوادارن وقتی خونه ای دعوا دارن وقتی خوابی دعوا دارن و اصلا حقوق مارو درنظر نمیگیرن ک ماهم حق آرامش داریم.

شاید دیگ نیام اینجا

شایدم بیام ولی فعلا دیگه هیچ خاطره ای رو قصد ندارم بنویسم

ولی این وبلاگو فعلا نمیبندم



نظرات شما عزیزان:

somayeh
ساعت13:25---28 آبان 1393
من لینکت کردم خواستی لینکم کن

ava
ساعت21:55---10 مهر 1393
kojaaaaaa

dina
ساعت1:45---22 شهريور 1393
منم این طوریم

m
ساعت17:55---17 شهريور 1393
سلام این پیامو امروز تو یکی از وبلاگا دیدم منم بهش عمل کردم.. این پیام مال من نیست ولی بخونیدش: تو رو به امام زمان قسم می دم این پیام رو بخون.دختری از خوزستانم که پزشکان از علاجم نا امید شدند.شبی خواب حضرت زینب (س)را دیدم در گلوم اب ریخت شفا پیدا کردم ازم خواست اینو به بیست نفر بگم. این پیام به دست کارمندی افتاد اتقاد نداشت کارشو از دست داد.مرد دیگری اعتقاد داشت 20 میلیون به دست اورد. به دست کس دیگری رسید عمل نکرد پسرشو را از دست داد.اگه به حضرت زینب اعتقاد داری این پیامو واسه 20 نفر بفرست............ 20 روز دیگه منتظر معجزه باش

shaghayegh
ساعت17:43---17 شهريور 1393
مگه این وبلاگ خاطرات عشقی برای شماست؟؟؟؟؟؟

nazanin
ساعت16:49---17 شهريور 1393
اووووووخی

وبت عالیه




b manm b sar


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در دو شنبه 17 شهريور 1398برچسب:, ساعت 13:7 توسط پسر مهربان |